«مرثیه‌ای برای تئاتر؛ روایت افول خرد در عصر نمایش»

🎯 مرثیه‌ای برای هنر تئاتر

• ترکیب سودمحوری، بی‌سوادی و سلبریتی‌بازی؛ زانو زدن هنر در برابر ابتذال

🔻 ۱. از رسالت تربیت تا ابتذال آموزشی

آموزش تئاتر زمانی بذر خرد و آزادی بود، اما امروز به کالایی تبدیل شده که هدفش نه پرورش انسان آگاه، بلکه تولید هنرمند قابل‌فروش است. دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های هنری به جای پرورش ذهن‌های نقاد، درگیر سنجش بازدهی مالی و جذب هنرجو شده‌اند.

🔻 ۲. انحطاط نهادی و سودآوری فرهنگی

فشار سیاست‌های اقتصادی بر نهادهای آموزشی باعث شده هنر در رقابت بازاری، روح خود را از دست بدهد. کلاس‌ها شلوغ‌اند اما بی‌عمق؛ اجراها پرهیاهو اما بی‌مغز. «جنگ شادی» جای گفت‌وگوی فلسفی را گرفته است.

🔻 ۳. سلبریتیسم و فروپاشی اندیشهٔ نمایشی

در روزگاری نه‌چندان دور، هنرمند تئاتر می‌آموخت چگونه جامعه را دگرگون کند؛ امروز به او می‌آموزند چگونه «جلب توجه کند». نتیجه: حذف تفکر، حذف انسان و حذف حقیقت از صحنه.

🔻 ۴. فراموشی رسالت اندیشیدن

تئاتر، مهم‌ترین راه بشر برای اندیشیدن بود. اکنون که آن را به سرگرمی تنزل داده‌ایم، جامعه نیز توان اندیشیدن جمعی را از دست داده است. رفتارهای بی‌منطق و واکنش‌های هیجانی جامعه، ریشه در همین زوال فرهنگی دارد.

🔻 ۵. آینده‌ای خاکستری برای هنر و جامعه

وقتی پروژه‌های فاخر خاک می‌خورند و نسل جدید هنرمندان میان گروه‌های بی‌هویت سرگردان‌اند، نشانهٔ جامعه‌ای است که دیگر نمی‌داند چرا می‌آفریند. هنر بدون رسالت، تماشاگر بدون تفکر و آموزش بدون عمق، سه ضلع این تراژدی‌اند.