گروه تئاتر کوچک -برای دردانه تئاتر دانشگاهی و تئاتر ایران «دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی»
و خدایی که در این نزدیکی است
لبخند که میزنی جهان میلرزد
عقل و دست و دل آسمان میلرزد
ورقهای آلبومهای عكس همواره يكى از دلمشغوليهایي است كه ما را از دنياى فعلى جدا كرده و خاطرات خوش يا ناخوش دور و نزديك زندگيمان را يادآور مىسازد. این عکسها داراى جذابيتهاى فراوانى هستند و بدون اغراق بايد گفت بخش بزرگی از زندگى و هويت فراموششده گذشته را مىتوان در همين مجموعهعكسها يافت. تا قبل از دانشگاه افتخار شاگردی بیواسطه و سرکلاس نشستن دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی را نداشتم و تنها چند تصویر از آشنایی با ایشان در ذهنم حک شده بود.
1-کلاس نمایش دوران راهنمایی و معلمی که گفت: «هر تئاتری باید کتابخوان باشد، مانند استاد فرهاد ناظرزاده کرمانی و...» برایم جالب بود؛ چرا این اسم را کامل و با تأکید گفتند (1376). 2- چشمنوازی دو جلد کتاب زردرنگ «نمادگرایی» در کتابخانه «کارگاه تئاتر رها»ی کاشان و تورق کتاب در پایان دوره کلاسهای آموزشی (1378) 3- خواندن نمایشنامه «میمون پشمالو» در کتاب «گزارهگرایی» و دیدن اجرایی از آن در تالار فرهنگ کاشان (1379) 4- دوران سربازی و پرسهزنی در نمایشگاه کتابهای دانشگاهی و خرید کتاب «درآمدی بر نمایشنامهشناسی». جالب ماجرا جمله آقای فروشنده بود «سرکار جون! کتابش خیلی فنیه و کلمات سختش زیاده، نخری زیر سرت بذاری جا متکا ...» (1383) 5- دیدن استاد در کنار کتابفروشی و همکلامی یک دقیقهای - با گرمی و لبخند جواب سلام شنیدن- .... (1385) 6 – گشتزنی در دستهدومفروشیها و پیدا کردن کتاب «تئاتر تجربهگر، پیشتاز و عبثنما» برای خواندن نمایشنامه «نقاشی» (1386) و بالاخره ترم ششم دانشگاه به آرزوم رسیدم؛ تاریخ ادبیات نمایشی(2) را با دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی گذراندم و آلبوم عکسم رنگ واقعیت گرفت.
در همان جلسه اول چند مقاله از مقالههای چاپشدهشان آورده بودند و قرار شد زندگینامه و آثار 20 نمایشنامهنویس ذکر شده در جلد سوم تاریخ تئاتر جهان (اسکار براکت) معرفی و بررسی کنیم و البته به صورت دستنویس برای پایان ترم تحویل دهیم. حجم کار خیلی زیاد بود؛ اما وقتی نوشتن دویست و اندی صفحه پایان یافته بود، شیرینی یک تجربه خوب، نشانی از دیگر چیزها نگذاشت.
از دیگر ویژگیهای ایشان میتوان به توجه به شاگردانش اشاره کرد. مقدمههایی که بر کتابهای شاگردانش نوشته است هر کدام مقالهای علمی و پرمحتواست. هر بار در دانشکده بعد از سلامواحوالپرسی میپرسند: «چه خبر؟» و تو باید در مورد خواندهها و نوشتارها و اجراهایت بگویی. وقتی برای دیدن اجرایی دعوتشان میکنی، با لبخند شادباش میگویند و با تمام مشغولیتهایشان برنامهشان را هماهنگ میکنند و به یکی از اجراها میآیند. از بهترین شبهای اجرای «مجلس سیاهبازی امیرارسلان نامدار» شبی بود که ایشان برای دیدن نمایش به تماشاخانه سنگلج تشریف آوردند و -اهالی تماشاخانه تا قبل از آمدن ایشان باورشان نمیشد که دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی با آن حجم کاری برای دیدن اجرا بیایند؛ اما آمدند- در پایان اجرا در صحبتی کوتاه شادمانی خودشان را از پیشرفت اجراهای تئاتری با قابلیتهای نمایش ایرانی ابراز کردند. این همه جانبهنگری استاد مثالزدنی است. بعدها شنیدم ایشان چندین سال پژوهشی در باره نمایشهای ایرانی انجام داده بودند و تحویل ناشری دادند تا کتاب شود؛ اما شوربختانه کتاب در بلایای تعویض مدیريتی از بین رفت و چاپ نشد!
در هر بار دیدارمان تأکید میکردند به پژوهش و ثبت ویژگیهای نمایش ایرانی توجه بیشتری بکن و حتی قول دادن روزی زمان بگذارند و فیلم اجرایی را با هم ببینیم و به نکاتی که باید توجه ویژه شود اشاره کنند تا سرمشقی برای ادامه پژوهشهایم بشود و خودشان در مقاله «دیدهوریهایی پیرامون سیاهبازی؛ به بهانه مرگ «سعدی افشار» یکی از سیاهبازان استاد و خودآموخته» در روزنامهای مینویسند: «جای خوشوقتی است که امروزگار در ایران، چند دانشآموخته رشته دانشگاهی تئاتر نیز، به «سیاهبازی» که کلانترین گونک نمایشهای خندستانی است، روی آوردهاند و به اندازه توان خود و امکاناتی که حکومت میتواند در اختیار آنها بگذارد، نه تنها هنر نمایشی سیاهبازی را زنده نگاه داشتهاند، بلکه پیرامون آن، دست به پژوهش هم زدهاند. آقای «داود فتحعلی بیگی» سرشناسترین نمونه چنین هنرمندانی است و نمونه دیگری که بیشتر نویسنده و پژوهشگر است، آقای «دکتر محمدحسین ناصربخت» و نمونه جوانتری که به این جریان پیوسته ... .»
چند روز پیش دوستی گفت: «تاريخ، سازنده نهايي است و حضور هر كس در هر جا، نتيجه يك ناگزيري تاريخي است. عقیده دارم به فلان شخصيت هنري يا علمي – هركسي- بها دادن بسيار امري ناموجه است؛ چراكه اگر او نبود، تاريخ حتما كس ديگري را با همان وظايف تاريخي خلق ميكرد. گفتم: شايد اين اتفاق در حوزه علمي امري غيرممكن نباشد؛ اما در حوزه هنر، شوخي كودكانهاي بيش نيست؛ يعني اينكه سپهری، سپهری است و کمالالملک،کمالالملک و هيچ شخص ديگري جاي يك شخصيت هنري را پرنميكند - بحث ارزش و كيفيت كار نيست- بحث منحصربهفرد بودن است و نمونهاش در تئاتر سرزمینمان دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی است که برای گسترش تئاتر و فرهنگش در سرزمینمان کوشیده است و یکی بهترینهاست که با خواندن و پژوهش کردن و نوشتن به معنای واقعی کلمه همیشه همراه بوده است.
دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی به حق دردانه تئاتر دانشگاهی و تئاتر سرزمینمان است و باید قدم نهادن در راهشان را آموخت و با جریانی که راه انداختهاند همراه شد تا روزگار خوشتری برای خودمان و فرهنگ و هنر سرزمینمان رقم زد.


+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ ساعت 11:2 توسط عبدالرحمن عزیزی
|