گروه تئاتر کوچک بوکان - بازیگری 2
پس از سقوط امپراتوری روم و فرارسیدن قرون وسطی
که به عصر تاریکی نیز شهرت دارد،
تئاتر و پیشرفتش از هر جهت متوقف شد
و صنف بازیگران نیز نابود گشت.
تئاتر هنری زیر زمینی یا سفارشی بود که به کلیسا خدمت می کرد و به تعدادی انگشت شمار بازیگر برای هر شهر وجود داشت.
پس از اینکه نمایش ها از کلیساها بیرون آمدند
و درست در اواخر قرون وسطی،
روحانیون و عامه مردم همچون صنعتگران یا تجار خود را به عنوان بازیگر مطرح کردند اما همچنان تعداد بازیگران بدلیل رکود تئاتر بسیار کم بود و تکنیک بازی در بازی بکار گرفته شد.
هر بازیگر چند نقش را بازی می کرد و این شیوه بازی یعنی تعویض نقش،
با حربه های گوناگونی انجام میشد.
گاه 350 نقش بین 150 بازیگر تقسیم می شد و بازیگران در عرض چند سال، نقش های تعیین شده را به صورت مکرر بازی می کردند.
در این دوران دو روش به صورت دو تکنیک اجرایی برای بازیگران بهوجود آمد.
اول این که به دلیل تاکید بر اخلاقیات در قرون وسطی صحنههای خشن نمایش همچون سربریدن ، بر روی بازیگر مقابل انجام نمی شد و عروسکی جایگزین او شده و سپس سر عروسک از تنش جدا می گشت.
دومین تکنیک نیز مربوط به بداهه پردازی بازیگران می شد.
بازیگران در تمرینات اولیه حق داشتند تا به نمایشنامه های به اصطلاح اخلاقی آن دوران موضوعی را اضافه یا کم کنند و عمده ترین دلیل آزادی عمل بازیگران، فضای بازتری بود که نسبت به سده آغازین قرون وسطی برای آنها وجود داشت
درباره بازیگری در سینما کتب متعددی به چاپ رسیده و مقالات زیادی در دسترس خوانندگان قرار دارد اما تمامی این کتب گوشه ای از این مقوله فراگیر و البته دشوار بازیگری مورد بررسی قرار داده اند؛
یا از تکنیک های بازیگری در سینما سخن به میان اورده اند یا از بازیگران مشهور و صاحب سبک آن،
در صورتی که مکتب ها، تاریخ هنر ماقبل سینما، و تاثیر تئاتر در سینما را فراموش کرده اند یا حداقل تنها اشاراتی به آنها داشته اند
تکنیک های بازیگری در سینما بدون شک از بازیگری در تئاتر می آید
و بازیگران مشهور آن نیز همینطور.
در حالی که هم تکنیک و هم بازیگر تئاتر از مکتب های بازیگری که در سده بیستم به اوج خود رسید بیرون آمدند و در عالم سینما ظهور پیدا کردند و در طول تاریخ سینما تحول یافته و یا دگرگون شدند.
به عنوان مثال شیوه
"دلسارت"
یا "دلسارته"
در فیلمهای "ملی یس"
و شیوه "استانیسلاوسکی" در فیلمهای "کازان" یا "اسکورسیزی"
و شیوه "برشت" در فیلمهای "برگمان"
تبلور یافتند و خاصیت اجرایی پیدا کردند .
اینها همگی بازیگری در غرب را شامل می شود و ما همیشه شرق را فراموش کرده ایم!
اینکه "کابوکی"، تئاتر نو
و اپرای پکن
به چه میزان در آثار فیلمسازانی چون "ازو" و "کوروساوا" تاثیر گذار بوده
و به عنوان مثال در "سریر خون" یا "هفت سامورایی"، "کوروساوا" به چه میزان براساس ژست های کابوکی از بازیگرانش بازی می گیرد!
بوجود آمدن شیوه های بازیگری به دو صورت بوده ؛
ناخودآگاه یک بازیگر یا نظریه پرداز
و خودآگاه آن.
شاید پیش از نظریه پردازی چون استانیسلاوسکی بسیاری از بازیگران وجود داشتند که به صورت ناخوداگاه از تئوری او برای رسیدن به نقش و ایفای آن استفاده می کردند
و این مسئله براستی برای همه ما پوشیده است
اما آنچه در این میان اهمیت دارد این است که استانیسلاوسکی توانسته تا مجموعه تجربیات و علوم شناخته شده توسط خود را به کار گیرد و شیوه متد را به وجود آورد.
در نقطه مقابل "برشت" در شیوه نامه بازیگری خود به صورتی آگاهانه و با اقتباس از بازیگری شرقی ،تکنیک فاصله گذاری را ابداع می کند
.پس ممکن است در طول زمان قضاوت درباره ابداع خودآگاه یا ناخودآگاه شیوه ها تغییر کند
شناخت ریشه ها در پرورش تنه و شاخ و برگ و هدایت آن تاثیر گذار است
بازیگران باید بدانند که گام در چه مسیر پر پیچ و خمی میگذارند
و شناخت راه از سراغاز تا نقطه حضور و شناخت
مسیر پیش رو به شما کمک میکند تا بتوانید درست و با ابزار مناسب گام بردارید
نکته اول برای بازیگر شدن:
نسبت به رفتارهای محیط پیرامونی توجه کنید
و وسعت نگاه خودرا بالا ببرید،
این به معنای تجسس و سرک کشیدن در کار همنوع نیست،
فقط رفتارها و حرکات را به حافظه خود بسپارید
قبل از اینکه تبدیل به سوپراستار مردم بشید باید سوپراستار زندگی خودتون بشید،
از همین الان حرفه ای به مقوله بازیگری نگاه کنید، از حاشیه ها پرهیز کنید
بازیگری فرایندیست علمی، آموزشی که بازیگر به میزان کمی یا زیادی استعدادش، از 5 تا 20 سال آنرا می آموزد.
پس ما همه ذاتا بازیگریم اما توانمندیمان متفاوت است.
بسیاری از تکنیک های بازیگران و مکاتب گوناگون با یکدیگر مشترک هستند
و جای تعجب نیست که نظریه پردازان یا استادان بازیگری فواصل مشترکی را در مورد تکنیک های بازیگری بر می شمرند.
این فصل ها نیز به صورت حتم در میان مقاله ها تکرار خواهد شد
زیرا اهمیت والایی دارد و در اجراهای بازیگران به صورتهای مختلفی از این تکنیک ها استفاده شده است.
بحث "بازیگر و حیوان" یکی از این بحث هاست که با اینکه جای توضیحش در این چند سطر نیست اما می توان این تکنیک را برای هر بازیگر به صورتی متفاوت تحلیل کرد.
همانطور که "رابرت دنیرو" و "مارلون براندو" در مورد استفاده از این تکنیک، دو راه متفاوت را پیموده اند.
قبل از ورود به مباحث بازیگری،
به نقاط ضعف و قوت خود فکر کنید و هر آنچه که به ذهنتان میرسد را روی کاغذ لیست کنید
نقاط ضعف و قوت بازیگر به نوعی ابزار برای ایفای نقش است،
به طور مثال اگر بازیگری نقطه ضعفی مثل ترس، وسواس و یا پرخاش دارد،
این ضعفها قطعا در شخصیت پردازی و خلق یک اثر به کار می آید،
کسی که ترسو است بهتر میتواند نقش انسان ترسو را بفهمد و ابلاغ کند نسبت به کسی که میخواهد ادای ترسو را دربیاورد
در مورد نقاط قوت هم شرایط فوق مصداق دارد