ادبيات عامهپسند بيرون از چارچوب نقد گفتوگويي درباره ادبيات عامهپسند
رضا آشفته
اولين نشست از نشستهاي 25گانه دفتر ادبيات داستاني به موضوع "ادبيات عامه پسند" تعلق داشت. دراين نشست، محمد رضا گودرزي نويسنده و منتقد، بلقيس سليماني منتقد ادبيات داستاني و عليرضا محمودي فيلمساز و روزنامهنگار، به بررسي و نقد ادبيات عامهپسند پرداختند. در اين نشست كه با حضور برخي منتقدين، نويسندگان و روزنامهنگاران برگزار شد، طي بحثي دو ساعته، به مقولهاي با نام ادبيات عامه پسند كه اين روزها توجه محافل ادبي را به خود معطوف ساخته است، پرداختند. گزارش اين جلسه در پي ميآيد.
ادبيات عامهپسند ايراني اين روزها در خوابگاههاي دانشجويي، پادگانهاي آموزشي، دبيرستانهاي دخترانه، از سوي خانمهاي خانهدار و سالخوردگان مورد توجه بيشتري قرار گرفته است، بنابراين توليد و نشر كتابهاي عامهپسند نيز از رشد درخور توجهي برخوردار شده است. به همين منظور و براي بررسي دقيقتر علل توجه و گرايش به ادبيات عامهپسند ايراني از سوي دفتر مطالعات ادبيات داستاني، جلسهاي با حضور سه تن از منتقدان و محققان ايراني - عليرضا محمودي، محمدرضا گودرزي و بلقيس سليماني- روز دوشنبه 18 خرداد ماه تشكيل شد كه در ادامه مشروح گزارش اين جلسه را ميخوانيد:
ادبيات عامهپسند بلقيس سليماني: تاكنون اظهار نظرهاي متفاوتي درباره عامهپسندنويسيها شده است، گاهي اوقات گفته شده كه اينها عرصه را به روي داستاننويسي جدي و حرفهاي تنگ ميكنند و گاهي اوقات نيز گفته شده كه اينها جايگاه خودشان را دارند، و در تمام دنيا نيز چنين چيزي هست و مسير خودش را ميرود. بعضيها عناوين خاصي را درباره عامهپسندنويسيها به كار بردهاند. ناباكف ميگويد: "آدامس ذهني است"، گرامشي ميگويد: "ادبيات تجاري است"، انگلس ميگويد: "مخدر تودههاست"، گلشيري ميگويد، "ادبيات شكمچرانان" و رضا سيد حسيني ميگويد: "ادبيات دختر كلفتهاست". هر كسي در عنواني كه ميگويد يك نوع داوري و قضاوت نيز درباره آن كرده است. منتقدان از زواياي مختلف وارد بحث شدهاند. مير عابديني ادبيات عامهپسند را به ادبيات عامهپسند تاريخي مانند رمانهاي خسروي و صنعتيزاده كرماني و ديگران و ادبيات عامهپسند اجتماعي و حتي رمانهاي عامهپسند سياسي تقسيمبندي كرده است. ديگران نيز تقسيمبنديهاي خاص خود را دارند. مثلاً ادبيات عامه پسند "جنايي- پليسي" و "جاسوسي" و از جان گريشام و آگاتا كريستي مثال ميزنند. و ادبيات عاشقانه كه در دنيا معمولاً از دانيل استيل نمونه ميآورند. همچنين ميتوان از زواياي گوناگون وارد اين بحث شد. يكي از اين مدخلها "جامعه شناسي معطوف به خواننده" يا "مخاطبشناسي" است. اتفاقاً خيلي از بزرگان دنيا از همين منظر وارد بحث شدهاند. آنها گفتهاند كه ما ميتوانيم داوريهاي غير زيبايي شناسانه درباره ادبيات عامهپسند بكنيم چون اصولاً اين نوع آثار فاقد عناصر زيباييشناسانه هستند. همچنين ميتوانيم از اين دريچه به آنها بپردازيم كه چرا اين نوع آثار مورد استقبال قرار ميگيرند. گلدمن و گرامشي از اين ديدگاه به موضوع پرداختهاند. در ايران هم كسي به طور جدي درباره اين موضوع كار نكرده است. ميرعابديني در صد سال داستاننويسي هم از همين زاويه وارد شده است.
مخاطب شناسي به نظرم در ايران ادبيات عامهپسند ادبيات يكدستي نيست. ادبياتي است كه اولاً سلسه مراتب دارد و ثانياً مخاطبان آن نيز سلسله مراتب دارند. مثلاً در يك تقسيمبندي كلي ميشود گفت كه ادبيات عامهپسند خانمهاي خانهدار و سالخوردگان. ما پيرمردهايي ديدهايم كه ترجمههاي ذبيحالله منصوري را ميخوانند، و خيلي هم از آنها استقبال ميكنند. با آنكه اين ترجمهها روان و خوش خوان هستند، به نظرم همه اين آثار جزء ادبيات عامهپسند محسوب ميشوند. طيفي از خوانندگان سالخورده ما كه دنبال خاطرات و گذشتهها ميگردند، معمولاً از اين نوع آثار خوششان ميآيد. رمانهاي تاريخي خوراك اين سالخوردگان است، و البته يك عده از جوانان هم از اين نوع آثار استقبال ميكنند كه اينها معمولاً پرسشي دارند چون ادبيات نوجوانان و جوانان هنوز نتوانسته است جوابگوي آنان باشد. بنابراين به جاي آنكه ادبيات سن وسال خودشان را بخوانند، متوسل به اين نوع ادبيات ميشوند. خانمها عموماً خواندن رمان را از رماني مثل پر شروع ميكنند و بعد به رمانهايي مثل بامداد خمار (سيد جوادي) ميرسند. به نظرم بامداد خمار از بقيه مهمتر است. ادبيات دختر دبيرستاني هم معلوم است.
نويسندگان ادبيات عامهپسند پرسشي كه در ديدگاه جامعهشناسي معطوف به توليد كننده (نويسندگان ادبيات عامهپسند) مطرح ميشود، اين است كه چرا اين نوع آثار توليد ميشود؟ آيا اين نويسندگان نماينده گروههاي اجتماعي خاصي هستند؟ آيا اين نويسندگان روايتگر خواستهها و آرزوهاي افراد جامعه هستند؟ جامعهاي كه نتوانسته حرفهايش را بزند. از اين منظر ميپرسند كه چرا پس از جنگ ايران و عراق ادبيات عامهپسند در ايران شيوع پيدا كرده است؟ تحليلي كه اينجا ارايه ميشود از همان منظر جامعهشناسي معطوف به توليد كننده است. من يك تقسيمبندي از سوي يك جامعهشناس فرانسوي ديده بودم كه توليد اثر هنري چه نسبتي با جامعه دارد. او در اين باره 4 مورد را يادآور شده بود كه نسبتهاي يك اثر هنري را با جامعه نشان ميداد. اول، اثر هنري ممكن است توصيف يك جامعه باشد. دوم، اثر هنري شگردي براي فراموش كردن جامعه باشد. سوم، واكنشي بر ضد جامعه باشد و چهارم، نوعي بازي در حاشيه جامعه باشد. همه ما تقريباً ميتوانيم برابرهايي براي اين نوع آثار در ادبيات جهان پيدا كنيم. اينكه ادبيات عامهپسند در جامعه ايراني چه جايگاهي دارد؟ به نظرم ميتواند ادبيات عامهپسند درايران توصيف بخشي از خواستهها و تمايلات جامعه باشد.
ريشههاي ادبيات عامه پسند محمدرضا گودرزي: از ابتداي قرن بيستم با گسترش تكنولوژي و صنعت و تكثير گسترده آثار ادبي يك فايل جديد باز شد، واين بحث بعدها به مسأله فرهنگ كشيده شد. آثار فرهنگي تبديل به نوعي كالا شد. بنابراين متن دراين نوع ديدگاه پس از توليد به دنبال فروش است، و هر چقدر شمارگان بالاتر برود و پول و درآمد بيشتري حاصل بشود، آن آثار موفقتر به نظر ميآيد. بنابراين فرهنگ و تكنولوژي پيشرفت كرد و به مرحلهاي رسيد كه ما ميتوانستيم آثار فرهنگي را به طور وسيع در ميان مردم تكثير كنيم. در اين روند مسألهاي كه ايجاد شد، اين بود كه قدرتها ميخواستند از هر چيزي كه ميتواند گسترش عامه داشته باشد، بهرهبرداري كنند. يعني قدرتهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي خواهان هر چيزي هستند كه بتواند جاذبه ايجاد كند و ميخواهند از طريق اين جاذبه يك نوع استيلا ايجاد كنند. به همين دليل يكي از بحثهايي كه بين طرفداران ادبيات عامهپسند و ادبيات مدرن ايجاد شد، همين بحث "استيلا" بود، و از همين جا اختلاف نظرها پيدا شد. اين اختلافها عموماً بين طرفداران ادبيات مدرن و ادبيات تودهاي بود. مدرنها معتقد بودند كه داستانهاي عامهپسند خواننده را به روياپردازي وادار ميكند و او را از واقعيت زندگي و هستي خودش دور ميكند. مهمترين بحث دراين رابطه بين بنيامين و آدرنو در گرفت. بنيامين موقعي كه مسأله ادبيات و هنر تودهاي با تيراژ وسيع پيش آمد، از آن استقبال كرد و گفت كه به اين شيوه هنر از دست نخبگان و دسترسي محافل خاص خارج ميشود و در اختيار تمام مردم قرار ميگيرد. بنابراين هنر مردمي باعث ميشود كه ما ميان خلق و مردم نفوذ كنيم، اين هنر ديگر كاركرد اجتماعي خاصي پيدا ميكند و هر چيزي كه كاركرد تودهاي پيدا ميكند، بعد سياسي هم پيدا خواهدكرد. شما امروز ميتوانيد ادبيات عامهپسند را از ديدگاه سياسي تحليل كنيد، براي آنكه اين نوع ادبيات براي تثبيت قدرت و براي محافظهكاري است و براي اين است كه انديشه در همان جايي كه هست باقي بماند و ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي تغيير نكند و ساختار ايستا باشد. بنيامين معتقد است كه هر نوع حركت تودهاي سياسي است، و هر نوع ادبيات عامهپسند و مردمي جنبه دو بعدي پيدا ميكند. مثلاً از ديدگاه او چارليچاپلين هنر عامهپسند دارد، ولي از نوع مثبت آن است و ما ميتوانيم از طريق هنر مردمي باعث ارتقاء و رشد فكري آنان شويم. آدرنو با نظريات بنيامين مخالف بود، و ميگفت تودهاي شدن هنر، آن را نازل و حقير ميكند. يك فيلم يارمان پرمخاطب معمولاً از ارزشهاي اصيل مدرنيته دور است و اين نوع هنر كاركرد تخريبي دارد. قدرتها ايدئولوژي هستند و چون در جهت تثبيت قدرت پيش ميروند، پس كاركرد ايدئولوژيك پيدا ميكنند. در نهايت ادبيات عامهپسند كاركرد تخريبي و ايدئولوژيك دارد. آدرنو ميگفت كه با ارزشترين آثار ادبي دنيا از دسترس عامه مردم به دور است، مردم چه ميدانند كه جويس چگونه نوشته است، يا كافكا چه كار كرده است؟ وقتي هنر مردميتر بشود، خود به خود نازلتر ميشود. همگاني شدن هنر باعث ميشود كه همه چيز تابع بازار باشد، اثر هنري تبديل به كالا ميشود، وقتي تبديل به كالا شد، ديگر هنرمند نبايد فكر كند كه در درون خودش به اثر پر وبال ميدهد. او ديگر جزيي از چرخه بازار است، يعني هنرمند توليد ميكند براي بازار و بازار بايد آن اثر را مصرف كند. در اين شكل خواننده اثر، مصرف كننده آن است. در صورتي كه در ادبيات مدرن، خواننده توليد كننده هنر است، او در خلق متن مشاركت دارد. وقتي خواننده به اساطير، نمادها و استعارهها برميگردد يعني در خلاقيت متن شركت ميكند. اما درادبيات عامهپسند چنين خلاقيتي را نداريم. آدرنو معتقد است كه ادبيات عامهپسند عادت به كليشههاست. يعني ذهن خواننده آثار عامهپسند عادت به كليشه ميكند. مثلاً يك ساختار خاص در ده نويسنده و يا در 20 اثر يك نويسنده تكرار ميشود. در آثار مدرن انتظارات خواننده برآورده نميشود، وقتي متني پر قدرت را ميخوانيم نميتوانيم پيشبيني كنيم كه اين چگونه است. اگر آن نيازهايي كه ما داريم در اين نوع اثر هم برآورده شود، خواهناخواه تبديل به همان اثر عامهپسند ميشود. مدرنيستها معتقد هستند كه آثارشان پيشبيني پذير نيست. بنابراين ادبيات عامهپسند پيشبينيپذير است و از حوزه ادبيات اصيل خارج ميشود. ولفگانگ آيزر همين مسأله زيباييشناسي دريافت را بهتر مطرح ميكند و معتقد است كه حركت به سمت برآوردن نيازهاي خواننده به كمك كليشه در ادبيات عامهپسند كاملاً برجسته است، و واكنش در صحنه هنر عامهپسند مشخص و ادبيات اصيل پيشبيني ناپذير است. ادبيات پرمخاطب صرفاً بر كليشه متكي است و تبديل به كالاي صرف شده است. زماني هم پيش آمده كه در ادبيات مدرن نيز براي جذب مخاطب بيشتر از برخي از عناصر ادبيات عامهپسند پيروي كردهاند. جان بارت، تئوريسين پسامدرن ميگويد كه تا كي ما بايد ادبيات نخبهگرا داشته باشيم، تا كي بايد براي يك كتاب من يا جويس ده كتاب ديگر نوشته شود و در نهايت نيز از درك و فهم آن عاجز بمانند. ولي در اين نگرش براي جذب مخاطب بيشتر درغلتيدن به سوي سليقه مردم نيست بلكه بايد ما شاخصههايي را پيدا كنيم كه ضمن بالا بردن تيراژ در عين حال بتوانيم سطح آگاهي را بالا ببريم. مثلاً در آثار پسامدن با تركيب ژانرهاي مختلف مانند هريپاتر جذابيت آثار را بالا ببريم و در عين حال به آگاهي دهندگي آن نيز توجه داشته باشيم. او از آثار كالونيو و ماركز مثال ميزند كه با توجه به بالا بودن تيراژ از عناصر شگفت كه جزو ادبيات عامهپسند نيز به شمار ميآيند، بهرهمند شدهاند. بنابراين به سادگي اين نوع آثار قابل رد شدن نيستند. ما بايد خودمان را به اين نوع ادبيات متعادل نزديك كنيم، و ميانگين پيدا كنيم و با حفظ موضع نقادانه وارد گفتمان بشويم و نظرات خودمان را بدهيم، آنها نيز كار خودشان را بكنند.
موانع پيشروي پژوهش درباره ادبيات عامهپسند عليرضا محمودي: مشكلاتي در زمينه تحقيق درباره ادبيات عامهپسند در ايران وجود دارد كه من اين مشكلات را به چند دسته تقسيم ميكنم: 1- مسايل سياسي: به دلايل گرايشهاي سياسي جريان نقد ادبيات پيش از انقلاب علاقه زيادي براي بررسي اين نوع آثار نشان نميداد چرا كه از يك طرف منتقدان ادبي فكر ميكردند كه اين نوع آثار وابسته به دربار هستند، و تفكر سلطنت را تقويت ميكنند. از طرف ديگر اين نوع آثار در راستاي تحميق تودهها و پايين آوردن سطح نگرش سياسي مردم هستند. اين نوع نگاه باعث ميشد كه به طور جدي كسي پيرامون ادبيات عامهپسند تحقيق نكند به همين دليل سنت پاورقينويسي كه از سال 1300 با حيدرعلي كمالي شروع شده و بعد به حسينعلي مستعان، اعتمادي و امير عشيري و ... رسيده، و پس از انقلاب با ثامني، فهيمه رحيمي ادامه يافته و تا امروز كه به نازي صفوي رسيده است، جدي گرفته نشده است. در هيچ يك از آثاري كه تاكنون درباره ادبيات معاصر چاپ شده است، به طور دقيق و موشكافانه به موضوع "ادبيات عامهپسند" نپرداختهاند. 2- مسايل ايدئولوژيك: پس از انقلاب اسلامي علاوه بر مسايل سياسي، مسايل ايدئولوژيك نيز به عنوان يك مانع براي تحقيق پيرامون ادبيات عامهپسند افزوده شد. پيش از انقلاب ميگفتند كه اين آثار سطح پايين هستند، و پس از انقلاب ميگفتند كه اين آثار پرده در هستند و ناهنجاري ايجاد ميكنند يعني از يك ديدگاه اخلاقگرايانه ادبيات عامهپسند را منكوب ميكنند. 3- عدم نگرش صنعتي به توليد فرهنگي: ما در كشورمان به آثار فرهنگي هيچ وقت به عنوان كالا نگاه نميكنيم، و فكر ميكنيم كه فقط يك ديدگاه سنتي وجود دارد كه "شاعر شعر بگويد و دولت هم صله بدهد". يعني دولت موظف است كه هزينه كند تا فرهنگ توليد بشود. اين نگرش آنقدر گسترده است كه ما فكر ميكنيم كه دولت بايد پول بدهد تا آثار عامهپسند توليد بشود. اين نگاه اصلاًٌ نقض غرض است. در صورتي كه صنعت نشر به عنوان كالايي كه در چرخه توليد، عرضه و مصرف قرار دارد، نيازمند پاسخگويي به نيازهاي مخاطبان است. در يك تقابل دو طرفه با مخاطب و بازار است كه ويژگيهاي ساختاري و معنايي و ظاهر اين نوع آثار شكل ميگيرد. اين نگرش باعث شده كه مانع ديگري در زمينه تحقيق پيرامون ادبيات عامهپسند صورت بگيرد. 4- نگرش طبقاتي: نويسندگان و محققان ما بر مبناي طبقهاي اجتماعي كه از آن برخاستهاند، به ادبيات نگاه ميكنند. از ديدگاه عالمانه و متكي بر نظرياتي كه داراي كار بردهاي اجتماعي و فرهنگي باشد، به اين مسايل نگاه نميكنند. اگر از طبقه روشنفكر باشند، به طور جدي فقط به ادبيات مدرن ميپردازند و بايد ادبيات عامهپسند دور ريخته و فراموش شود. اگر قرار باشد كه از ديدگاه پايين به اين آثار بپردازند، چون پرفروش هستند پس وحي منزل تلقي ميشوند و موفق هستند و موفق هستند چون پرفروش بودهاند. منابع و روشهاي تحقيقاتي در اين زمينه، نيازمند توجه به مسايل بومي، منطقهاي، سياسي، اجتماعي و اصولاً يك دانش كامل درباره ادبيات عامهپسند است. اگر به محققي كه داراي تحصيلات دانشگاهي در حد دكتراي ادبيات است، بگوييم كه درباره ادبيات عامه پسند تحقيق كن، ناراحت ميشود. به نظرم علت اصلي اين نگرش به اين خاطر نيست كه آن آثار سخيف هستند، بلكه به اين دليل است كه سواد و بينش كافي در بين محققان در اين زمينه وجود ندارد. يعني ما با ايجاد يك ديوار بين خودمان و اين آثار كه به درد نخور هستند، خودمان را از شر دانش كافي درباره ادبيات عامهپسند خلاص ميكنيم. به عنوان مثال ميتوان به صدسال داستان نويسي ميرعابديني اشاره كرد، او طوري درباره اين آثار صحبت ميكند كه خواننده فكر ميكند كه درباره آنها گفته خاك بر سرشان! او نگاه توهينآميز به ادبيات عامهپسند دارد. چرا بايد اين قدر تحقيرآميز با ادبيات عامهپسند برخورد بشود؟ اين آثار در طول تاريخ به اندازه كافي تحقير شدهاند، حالا ما به عنوان محقق با كتابي با عنوان پر طمطراق "صد سال داستاننويسي در ايران" به نويسنده پر افتخاري مانند صدرالدين الهي كه يكي از شگفتيهاي ادبيات عامهپسند ايران است، توهين ميكنيم. در حالي كه الهي نسبت به امين فقيري روستايينويس پيشروتر است. اين تودهاي شدن و مبهمماندن ادبيات عامهپسند حالا يواش يواش سترون هم ميشود. چون تاريخ آن ميگذرد و تعداد نويسندگان زيادتر ميشوند. از سال 74 به اين سو ميتوان يك كتاب درباره آثار عامهپسند نوشت. اين موانع به همين سادگيها برداشته نميشود، و خودمان باعث سترون شدن موضوع ميشويم. تا موقعي كه اين ممانعتها وجود دارد، ادبيات عامهپسند به عنوان يك مشكل در ادبيات كشورمان باقي ميماند و به آساني حل نميشود. گودرزي: در ادامه صحبتهاي آقاي عليرضا محمودي بايد توضيح بدهم كه مشكلات موجود در سر راه تحقيق و پژوهش به وضعيت سياسي، اجتماعي و اقتصادي كشورهاي توسعه نيافته بر ميگردد. در كشورهاي توسعه نيافته قدرت سياسي حرف اول را ميزند. اگر اين قدرت ايدئولوژيك باشد، اين ايدئولوژي بخشي از آن قدرت ميشود و حال آنكه نويسنده به طور مستقيم به تعارض با قدرت و ايدئولوژي حاكم نميپردازد، در صورتي كه در قدرت سياسي بدون ايدئولوژي كار فرهنگي راحتتر صورت ميگيرد و در كشور ايدئولوژيكبر همه چيزي نظارت دقيق و موشكافانه ميشود. هنر عامهپسند در كشور ديكتاتوري بدون ايدئولوژيكي راحتتر شكل ميگيرد و گسترش مييابد. در نتيجه ما در تمامي حوزههاي پژوهشي با مشكلات و موانع زيادي روبرو ميشويم، به همين دليل نيز در كشورهاي توسعه نيافته پژوهشهاي علمي از رشد و شكوفايي خاصي برخوردار نخواهد شد. در گفتوگويي با روزنامه توسعه و جامجم در پاسخ به اين پرسش كه چرا رمان نداريم، گفتم كه ما يكي از چند شاخصه جامعه مدرن را نداريم. اين شاخصهها عبارتست از: اول، عقلانيت. يعني عقلانيت در تمام ابعاد جامعه رسوخ كند، رابطه حاكم و محكوم و رابطه محكومان باهمديگر براساس عقلانيت باشد. نقدهاي ادبي ما تا چه حد عقلاني است؟ بيشتر آميخته با احساسات و عواطف دروني است. دوم، دموكراسي است. اين دموكراسي تا چه حد در ساختار جامعه رخنه كرده است تا تو راحت كارت را بكني. اين چارچوبها همه را محدود ميكند سوم، فرهنگ نقد است. متأسفانه در جامعه ما چنين فرهنگي هنوز جانيفتاده است. نقد به معناي ادبي، فلسفي، سياسي و غيره در كشورمان وجود ندارد. بابك احمدي در روزنامهاي در رابطه با اختلاف رامين جهانبگلو و سروش گفته بود: " اين دو همديگر را ميكوبند و اين نشان ميدهد كه هيچيك اهل گفتوگو نيستند، و هر دو نيز ديكتاتور مآبانه باهم برخورد ميكنند."
من سنتي سليماني: همه جوامعي كه در آستانه مدرنيته قرار گرفتهاند و يا وارد مدرنيته شدهاند، به نوعي يك "من سنتي" را در خودشان دارند. اين من سنتي هم به صورت فردي و هم ملي است. با اين همه در جوامع مدرن نيز اين من سنتي وجود دارد. شايد بعد از قرآن پرچاپترين كتاب "تعبير خواب" باشد. هر ناشري هم بودجه كم ميآورد، فوري يك چنين كتابي را منتشر ميكند. حتي ديدهايم كه زنهاي تحصيلكرده و روشنفكر نيز به دنبال يك فالبين ميگردند. اين ذهن سنتي يا من سنتي با من اجتماعي كه ما امروز داريم، متمايز است و يك جاهايي خواستههاي خودش را بر كرسي مينشاند. اين من سنتي به نظرم ميرسد، يك جوري در قصهگويي ادامه قصههاي مادربزرگهاست كه در قصههاي عامهپسند خودش را نشان داده و ما را با آن درگير كرده است و يك جوري مخاطب را واداشته كه به چنين آثاري روي بياورد. به طور كلي ادبيات سنتي محافظهكار و سنتي است و در آن ابداع و نوآوري كمتر ديده ميشود. در تقسيمبنديهاي رايج ميگويند كه اصولاً خانمها از نوآوري كمتر بهرهمند ميشوند و بيشتر سنتگرا هستند. جالب اينكه خيلي از نويسندگان عامهپسند خانمهاي محافظهكار هستند، اصولاً مخاطب اين نوع ادبيات به دنبال يك سري از ارزشها در اجتماع هستند كه اين ارزشها خيلي تمايل به دگرگوني ندارند، مثل ارزشهاي اخلاقي. ممكن است ارزشهاي سياسي يا اجتماعي مدام در حال تغيير باشد و خيلي از مظاهر تمدن تغيير كند، اما معمولاً اخلاقيات در جامعه خيلي كند تغيير ميكند. ادبيات عامهپسند به نوعي ادامه همان ادبيات سنتي ما و عاميانه ما. يعني ادامه همان ادبيات غيررسمي ماست. حالا اين من سنتي به چيزهايي تمايل دارد كه در اين آثار آنها را ميبيند. دو گانه ديدن هستي يكي از تمايلات ذهني ماست. مثلاً اهورا و اهريمن، خير وشر، خوب و بد و سياه و سفيد كه در اين آثار همه چيز به اين دوگانگي اتكا دارد. آدم بد و آدم خوب در قصههاي عامهپسند رو در روي هم قرار ميگيرند. من سنتي ما دنبال مرزبندي است. آدمهايي كه هنوز وارد مدرنيته نشدهاند، اين من سنتي پاسخي را به آنها ميدهد. اين من سنتي ميخواهد كه خيلي راحت درباره آدمها قضاوت بشود. بنابراين دوگانه انگاري در همه ما هست. از طرف ديگر در آركيتايپهاي ما يك جهان امن (بهشت گمشده) هست. در تمامي آثار عامهپسند طبق همان فرمول فورستر، جهان متعادلي است كه وارد يك جهان نامتعادل ميشود و سرانجام به همان جهان متعادل باز ميگردد. از نظم به بينظمي و دوباره استقرار نظم. اين جهان را در آثار عامهپسند كاملاً ميبينيد. يعني جهان بر محور تمنيات دروني ما ميچرخد. به لحاظ ذهني ما جهان بينظم نميخواهيم به اين دليل كه انسان سنتي ميخواهد جهان را تعريف كند بنابراين به دنبال يك جهان منظم ميگردد. اين جهان امن پاسخي به همان من سنتي ماست. نقش شانس، اقبال، سرنوشت و تصادف از جمله مواردي است كه در همه ما وجود دارد و اين خصيصه در ادبيات عامهپسند جزء لاينفك آن محسوب ميشود. من سنتي ما اين نوع نگرش متكي به سرنوشت يا شانس يا غيره را جزيي از جهانبيني خود تلقي ميكند. در اين جهان دستي از جهان غيب ميآيد و شخصيت را از دل يك بحران يا حادثه نجات ميدهد. يعني هميشه يك سري نيروهاي غيرعقلاني هست و در اين جهان به آن پروبال ميدهند. حادثه يكي از همين مفهومها و نقاط مركزي ادبيات عامهپسند به شمار ميآيد. فكر ميكنم اين هم پاسخي به همان من سنتي ما باشد. در داستانهاي عامهپسند ما هميشه يك كچل كفتربازي هست كه شانسي و تصادفي با يك شازده خانمي ازدواج ميكند. يا در نمونه برعكس آن يك سيندرلايي هست كه شازده پسري او را پيدا ميكند، نجات ميدهد و با او ازدواج ميكند. پايان خوش جزء ساختار داستانهاي عامهپسند است. در حقيقت عدم قطعيت، ناتمامي، پارادوكس، تناقض و غيره جزء مفاهيم جديدي هستند كه مربوط به انسان جديد ميشود. من سنتي ميخواهد همه چيز به پايان قطعي و خوشي برسد، همه چيز مرتب بشود و سر جاي خودش قرار بگيرد. من سنتي به دنبال جهان احسن است. سرانجام دادن به همه آدمهاي قصه پاسخي به يكي از آرزوهاي دروني ماست. معمولاً قصههاي عاميانه با چنين پاياني "ساليان سال با هم به خوبي و خوشي زندگي كردند" روبرو ميشوند. اصولاً جهان جديد است كه بينظمي را وارد ميكند و جهان را ناآرام نشان ميدهد. نگرشي كه آدمهاي مدرن به جهان دارند، همراه با يك جهان مغشوش، مبهم و توهمزاست. در صورتي كه انسان ديروز چنين نگاهي را ندارد. فكر ميكنم كه من سنتي درون ما همچنان از چنين جهان مبهمي پرهيز ميكند. عليرغم اينكه ما تلاش ميكنيم از اين درگاه بگذريم و وارد يك آستانه ديگر بشويم، اما من سنتي ما را همچنان پايبند يكسري ارزشهاي ذهني نگهميدارد. صدور احكام اخلاقي يكي ديگر از اركان ادبيات عامهپسند است. ملتهاي سنتي و داراي جوامع بسته يك جوري دلشان ميخواهد كه قضاوت بشوند، و خودشان هم ميخواهند كه قاضي باشند. فكر ميكنم حقيقت پراكنده، حرفهاي گوناگون، تكثر صدا و تكثر نگاهها مفاهيم جديدي هستند، و براي آدمياني است كه از اين آستانه گذشتهاند. اگر آدم بد به سزاي اعمالش نرسد، يك جاي كار ميلنگد و خواننده راضي نخواهد بود. حتماً بايد در اين دنيا كمي موعظه، كمي جملات بزرگان آورده شود. در ادبيات عامهپسند به مسأله جنسيت و سكس توجه ويژهاي ميشود، و همين جاست كه پاي اندرزهاي اخلاقي پيش ميآيد. بزرگي گفته بود: "وقتي يك پديده يا امري در ادبيات جدي مورد توجه قرار نگيرد، اين ميخزد و در جايي ديگر خودش را نشانميدهد. اين ميخزد و خودش را در گوشه و كنار نشان ميدهد." به نظرم در 25 سال اخير برخي تفكرات و موانع اجتماعي نگذاشت كه مسألهاي مثل جنسيت و سكس مطرح بشود. اين مسأله در اين سالها خودش را در ادبيات عامهپسند جا زد. ديگر ادبيات عامهپسندي مانند رمان حسين كرد شبستري نداريم، ولي برعكس ملودرامهاي خانوادگي زياد شده است. يكي از ظلمهايي كه به مسأله جنسيت شده اين است كه به آن به طور جدي پرداخته نشده است، وقتي پرداخته نشده است، يك جايي بخشي از آدمي در گوشه و كنارها خودش را نشان ميدهد. گودرزي: در صورتي كه با برخورد سنجيده منتقدان و محققان ميتوانستيم براي ادبيات عامهپسند نيز راهگشا باشيم. ما بايد جايگاه درست اين نوع ادبيات را مشخص كنيم تا نه به دام بهبه و چهچه گويي بيفتيم كه حالا تيراژ را بالا برده است، و نه آن را تحميق مردم بشماريم بلكه بايد به شكل آزمايشگاهي ادبيات عامهپسند مورد پژوهش قرار گيرد كه اين نويسندگان به لحاظ ساختاري از چه عناصري پيروي كردهاند. بايد بحث تاريخي (زمان و مكان) را در اين بررسي لحاظ كنيم. ادبيات عامهپسند در زمان قاجاريه، پهلوي، پس از انقلاب و پس از دوم خرداد ساختار منحصر به خود را دارد. از آنجا كه ادبيات عامهپسند به سرگرمي توجه دارد، با توجه به بحثهاي رايج امروز خيلي هم نميخواهيم موضوع را جدي بگيريم چون اين هم نوعي "بازي" است. حتي متنهاي جدي هم نوعي "بازي" است. مثلاً آثار وونهگات بين چند تا ويژگي در حال بازي كردناست. ميتوانيم وارد اين بازي بشويم يا نشويم و اگر شديم اين بازي قواعد خاص خودش را دارد. بنابراين در اين فضا بايد مشخص كنيم كه اهل ادبيات كجا قرار دارند، قدرت كجا قرار دارد و ميتواند تعيين كننده كلي تر آن باشد. اهل ادبيات ميتوانند جاذبهها را مشخص بكنند. هيچ كس از تيراژ بدش نميآيد، وقتي با ربگريه صحبت ميكردند، او راجع به رمان نو كه از تيراژ كمي برخوردار بود، ميگفت كه ما زحمت كشيديم و در حدود 10 تا 15 سال كار كرديم تا تيراژ كتابهايمان به 10 تا 15 هزارتا در فرانسه رسيده است. پس نخبگان هم دنبال بالابردن تيراژ هستند. بالا رفتن تيراژ به عوامل ديگري هم بستگي دارد. وقتي نويسنده دريابد كه گريزگاههاي جامعه چه چيزي است، و چه چيزهايي براي خواننده جاذبه دارد ميتواند از اين گريزگاهها استفاده كند. الف) تكيه بر حادثه چشمگير: مرگ، اعتياد، بيماري لاعلاج و ... بسياري از اين موضوعات در ادبيات جدي به دليل ذهنيشدن خسته كننده ميشوند، در صورتي كه با ايجاد حادثه ميتوان تا حدي جاذبه يك اثر جدي را افزايش داد. ب) تحريك احساسات و عواطف خواننده به كمك جلب ترحم و دلسوزياش نسبت به شخصيت. مثلاً شخصيتي عاشق شده است و طرف مقابلش به سر عاشق كلاه ميگذارد، و اين باعث ايجاد حس ترحم و دلسوزي در خواننده ميشود. ج) تقسيم شخصيتها به دو گروه خوب و بد، كه يك تقسيمبندي اسطورهاي است در فيلمهاي وسترن، در فيلمهاي بدمن و سوپرمني هم اين خصيصه رعايت ميشود. د) شكلگيري اين نوع داستانها بر محور عشق ميگردد، البته من اين مورد را از روي متنهاي ملودرام بيرون كشيدهام. در اين متنها يك عشق پيدا ميشود كه ممانعتهاي خانوادگي، (دوستان) جامعه و غيره حول اين عشق شكل ميگيرد. ه ) معمايي جلوهدادن يكي از شخصيتها، اين شخصيت به راحتي از ابتدا معرفي و شناسانده نميشود و به تدريج شخصيت واقعياش آشكار ميشود. ي) فضاسازي به كمك توصيفهاي قضاوت كننده. البته اين نوع فضاسازي در آثار جدي نميتواند مورد استفاده قرار گيرد. ك) نوشتن به شيوه روايتگري، كمتر از جنبههاي دراماتيك و نمايش بهره ميبرند. گ) معمولاً از راوي اول شخص استفاده ميكنند، يا در بخشهايي از رمان اول شخص اين فرصت را پيدا ميكند كه حرف بزند تا رابطه او با خواننده به همدلي و همذاتپنداري منجر شود. ل) تأييد تعريفهاي كلي جامعه يعني پذيرش راستي و دروغ، فقر و ثروت، و ... تمامي اين تقابلها وجود دارد و شخصيتها به سمت جنبه نيك اخلاقي پيش ميروند. م) به مسايل روز توجه دارند. مثلاً درباره بيكاري ليسانسيهاي است كه سر از كوپن فروشي در ميآورد و ... ت) استفاده از روانشناسي عامه براي ايجاد همذاتپنداري بين خواننده و شخصيتها. پ) تكيه بر نيازهاي اوليه جوانان ( شور، عشق، افتخار، شهرت و ...) ح) طرفداري از جوانان در تقابل با نسل گذشته. چ) رد ثروت و ظواهر زندگي و قبول عشق و قناعت. خ) استفاده از تصادف، نيروهاي ياريگر كه باعث نجات شخصيتها ميشود. ف) پرسشهاي بلند زماني براي پر كردن خلاء. ق) گفتن همه چيز و خواننده را مصرفكننده بارآوردن. بنابراين در آثار جدي نيز ميتوان از برخي از اين ويژگيها مانند تعليق، حادثه، شخصيت و غيره استفاده كرد تا جاذبه آثار جدي نيز بالاتر برود. جانبارت نيز به تلفيق اين دو نوع در زمانه فعلي اشاره كرده بود. ما بايد به مرور خواننده را تربيت كنيم كه سطح دانش و آگاهي خود را بالاتر ببرد، و انتظاراتش از آثار ادبي و فرهنگي نيز بالاتر برود.
دهه 60 سليماني: مردم به هر حال بايد اوقات فراغت خود را پر كنند. در دهه 60 ما با جنگ روبرو شديم و از طرف ديگر صدا و سيما اصلاً توجهي به اوقات فراغت مردم نداشت. در ضمن خشونتهاي بيحد و حصر اجتماعي هم دامنگير زندگي مردم شده بود. همه اينها باعث ميشود كه از لحاظ رواني يك نسل كه در حال پا گرفتن است محتاج يك تفرجگاه ادبي شود و طبيعي است كه تخليه روحي و رواني با خواندن آثار عامهپسند صورت ميگيرد. بنابراين در زمان جنگ با يك دوره ركود شديد در زمينه ادبيات عامهپسند مواجه ميشويم، و پس از پايان جنگ و سالهاي آخر دهه 60 يكبار ديگر ادبيات عامهپسند مورد توجه قرار ميگيرد. در ضمن در اين سالها حتي آثار پيش از انقلاب نيز مجوز چاپ نميگيرند و فقط اين دهه جولانگاه آثاري خاص با انديشههاي ايدئولوژيك است، حتي به ادبيات جدي نيز جز موارد خاصي مانند آثار دولتآبادي پرداخته نميشود.
دهه 70 ادبيات عامهپسند از آغاز دهه 70 با چاپ آثار ذبيحالله منصوري و آثار ارزشمندي مانند "پر" وارد زندگي مردم ميشود. در 4 سال ابتدايي دهه 70 پركارترين نويسنده احمد محققي، پليسينويس است. اوج كار اين نويسنده سال 72 با انتشار 23 اثر است. اما در اين سالها به لحاظ كيفي اثر شاخصي پديد نيامده است. در اين دهه دو نويسنده زن بازار ادبيات عامهپسند را در دست ميگيرند. آثار فهيمه رحيمي در سال 79 به 175 هزار شمارگان ميرسد، و هر يك از اين كتابها در دبيرستان آن قدر دست به دست ميگردد كه ورقورق ميشود. در سال 75 و 76 با افت شديد عناوين ادبيات عامهپسند روبرو ميشويم كه شايد علتش همين باشد كه بازار براي همه نوع كتابي به ركود ميرسد. به نظرم جابه جايي قدرت در اين سالها روي اين مسأله تأثير زيادي گذاشته بود. در اين سالها انتشاراتي مانند چكاوك، دانشآموز، پاييز و زرين پر كار ميشوند. سال 1370 بيشتر تيراژ براي ثامني (عروس سياهپوش كه به چاپ دهم ميرسد) است. گلي در شورهزار (ثامني) به چاپ چهاردهم ميرسد. به هر حال اين نوعي ادبيات است و از تيراژ بالايي هم برخوردار است، و نميتوان منكر آن شد.
بامداد خمار "بامداد خمار" از نظر گلشيري ادبيات شكمچرانان است و در نقطه مقابل او بهاءالدين خرمشاهي از آن به عنوان "الكتاب" ياد ميكند، يعني كتاب خاص. به هر حال اين كتاب قابل تحمل است و اثر ميانهاي است. وقتي ادبيات عامهپسند ميتواند يك گام به جلو بكشاند كه خودش را نزديك نمونه اثر فتانه حاج سيد جوادي (بامداد خمار) بكند، يا نزديك نمونه اثر فريده گلبو بكند. واقعيت امر اين است اگر اين كتابها را به دست افرادي مثل من بدهند، همانطور كه يك دختر دبيرستاني با ولع و حرص اين نوع كتابها را ميخواند، برايمان آزاردهنده است. به تعداد آدمها دانش وجود دارد، و به همين تعداد ميتواند كتاب وجود داشته باشد. لااقل به تعداد گروههاي اجتماعي ميتواند كتاب وجود داشته باشد. وقتي از آثار عامهپسند توقع كاركرد اطلاعرساني داريم، كاركرد بالابردن سطح فرهنگ و دانش را داريم، به نظرم خيلي انتظار بجايي نيست. اصولاً كاركرد اين نوع ادبيات ايجاد سرگرمي و اوقات فراغت مردم را پر كردن است مثل سريالهاي تلويزيوني، فوتبال و غيره. همين كاركرد كافي است. نكته در اينجاست كه خيلي از نويسندگان و خوانندگان حرفهاي خواندن و نوشتن را با همين نوع ادبيات شروع كردهاند. اين نكته بيانگر كاركرد ديگر آنها يعني آشنا شدن با كتاب است.
آثار عامهپسند و حاكميت يك نكته جالب را بگويم، اوج ادبيات عامهپسند در دوره وزارت آقاي ميرسليم است. در حقيقت ارتباطي بين آثار عامهپسند و حاكميت است. چرا بايد در نيمه اول دهه 70 تمامي كتابها با افت عناوين و تيراژ روبرو بشوند و در عين حال ادبيات عامهپسند به اوج برسد؟ محمودي: همانطور كه خانم سليماني گفتند ارتباطي بين حاكميت و ادبيات عامهپسند هست، بايد بگويم كه پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332 هم ما با اوجگيري ادبيات عامهپسند روبرو ميشويم گودرزي: در زمان جنگجهاني دوم هم همينطور شده بود. محمودي: در اين باره نظريهاي ميگويد كه يك اثر عامهپسند يا پديده سرگرم كننده حاصل برآيند حاكميت، خواننده و مصرف كننده است. فقط هنرمند يا نويسنده در اين برآيند دخيل نيست، يك نويسنده همانطور كه سفارش ناشر را انجام ميدهد، به همان اندازه هواي سانسور و مصرفكننده را هم دارد.
سنت پاورقي نويسي اگر از لحاظ تاريخ نشر بخواهيم به سنت پاورقينويسي نگاه كنيم، هنگامي كه تيراژهاي افسانهاي، تنوع ژانري و تنوع نويسنده به وجود ميآيد، حركت آثار عامهپسند به سوي بهتر شدن است، مثلاً در دهه 50 جوانان امروز به تيراژ نيم ميليون و زن روز به 170 تا 200 هزار ميرسد و اطلاعات هفتگي از 150 هزار كمتر نميآيد. ر.اعتمادي در جوانان امروز جوانپسند و تينايجري مينوشت، امير عشيري در اطلاعات هفتگي پليسي مينوشت، منوچهر مطيعي هم بر سر دو راهي را در زن روز با خوانندگان زيادي روبرو ساخت. درهمين دوران تنوع ژانري به وجود ميآيد، صدرالدين الهي در ژانر ترسناك قلم ميزند و ژانرهاي كمدي هم مانند اسمال در نيويورك حسن مدني با توجه به كميت پايين اين ژانر به كيفيت مطلوبي ميرسد. نكته كه در مورد قبض و بسط داستانهاي عامهپسند وجود دارد، وضعيت نشر است. الان ديگر از آن جزوه هايي كه مثلاً در دهه 30، مدرسي دلشاد خاتون را مينوشت، خبري نيست. اين جزوهها بعدها به پاورقي و كتاب تبديل ميشود. حسن معرفت در ادبيات عامهپسند آدم بسيار مهمي است، او در انتشارات معرفت پاورقيها را همانطور كه در نشريات چاپ ميشده است، تبديل به كتاب ميكند. اصلاً ويراستاري جديد نميكردند. به قول امير عشيري در انتشارات معرفت دو نفر كار ميكردند، يك ماشين نويس و خود معرفت كه پاورقيها را قيچي كرده در اختيار ماشيننويس ميگذاشت تا به دست چاپ سپرده شود. اين تجربه حسن معرفت از تجربه انتشارات فرانكلين كه ميخواست با عرضه كتابهاي جيبي ارزان قيمت تيراژ را بالا ببرد، موفقتر بود. معرفت با چاپ اتوبوس آبي به موفقيت چشمگيري رسيد. الان لوازمالتحرير فروشها يكي از فروشندگان ادبيات عامهپسند هستند و كسي در كتابفروشيهاي معتبر به دنبال اين نوع ادبيات نميگردد. در خيابان حافظ يك لوازمالتحريري بود كه كتاب عامهپسند ميفروخت، او ميگفت كه به دليل بودن دو دبيرستان دخترانه در آن نزديكي بيشتر از هر چيزي كتاب ميفروشد. امروز خواننده زن زياد شده و به همان نسبت نيز آثار زنانه و نويسنده زن هم افزايش يافته است. البته اتفاق "بامداد خمار" را اصلاً نميشود به راحتي ازآن چشمپوشي كرد، اصلاً ميشود گفت كه انتشار اين رمان، سرفصلي در ادبيات عامهپسند ايراني است. يك روز از امير عشيري پرسيدم كه چرا مردم ديگر پاورقي نميخوانند، خيلي راحت جواب داد: به خاطر اينكه ديگر كراوات نميزنند. گفتم كه زنها هنوز عامهپسند ميخوانند. گفت: "آنها از اول هم كراوات نميزدند." معتقدم كه امير عشيري يكي از استعدادهاي خوب ادبيات عامهپسند ايراني است. خود نويسنده ميداند كه وابسته به جريان اجتماعي است، وابسته به خلق و خوي مردم است. وقتي اين قدر توليد كننده و مصرف كننده به هم وابستهاند، علت اينكه ما رمانس زياد ميخوانيم چيست؟ چون از ابتدا سنگ بنا همينطور گذاشته شده است. اگر دام گستران، نسل شجاعان و رمانهاي تاريخي را بخوانيد، متوجه ميشويد كه همه اينها رمانسهاي عاشقانه هستند، نه داستانهاي تاريخي كه به عشق هم پرداختهاند. اصلاً زمينه و بستر اصلي عشق است،و بعد تاريخ ولي دورههاي تاريخي آنها فرق ميكند. امروز اكثر شخصيتهاي رمانهاي عامهپسند زن هستند. پريچهر، افسانه و ... همه زن هستند. در صورتي كه در ابتدا رمانهاي عامهپسند شخصيتهاي مرد داشتند. بعد شخصيتهاي منفي بيشتر مورد توجه قرار گرفت. مثلاً شخصيت آقابالاخان در پاورقي معروف آفت. او يكي از شخصيتهاي عجيب و غريب ادبيات عامهپسند ايراني است. مستعان در قسمت آخر، آقابالاخان را طبق همان فرمول رايج كه بايد شخصيت شر از بين برود، ميكشد. ولي خوانندهها از مستعان ميخواهند كه او را نكشد و دوباره آقا بالاخان را زنده كند. اين پاورقي در ابتدا در تهران مصور چاپ ميشد و بعدآً مستعان پس از درگيري با مدير تهران مصور آن را به سپيد و سياه برد، طبق گفته دكتر بهزادي مدير مسئول سپيد و سياه مستعان70 هزار تيراژ آورد. آقابالاخان قاتل زنها بود، او در ابتدا عاشق زنها ميشد و بنابر نگرش بدبينانه مستعان به زنان آنها را ميكشت. تنوع شخصيتهاي ادبيات عامه در دهه 40 و 50 به دليل رشد و شكوفايي نشر است. وقتي انقلاب ميشود، و زن روز و اطلاعات هفتگي دولتي ميشود، يكدوره كاملاً بسته داريم. پس از دهه 70 دوباره رشد اين نوع ادبيات از سرگرفته ميشود كه به سمت رمانهاي ب (B) دهه 40 ميروند تا اينكه از نوع الف ( مستعان و مدني و غيره) تقليد كنند. شايد اين حركت ناخودآگاه باشد، در صورتي كه خودآگاه باشد و با مطالعه آن آثار ميتوانستند آثار بهتري را امروز خلق كنند. "زهر خوردگان تقدير" نسرين ثامني و "كوچه باغها"ي فهيمه رحيمي از لحاظ درجهبندي با رمانهاي دهه 40 مثل "ساكن محله غم" يا آثار ر.اعتمادي برابر نيست. شايد به اين دليل كه آنها پس از يكدوره قبض شديد شروع به كار كردن ميكنند، و سعي ميكنند كه تمام نظرها را به طور ناخودآگاه و به شكل محافظهكارانهاي رعايت بكنند. يعني تقدير دست به دست هم ميدهد، و "زهر خوردگان تقدير" ثامني با تيراژ بالا منتشر ميشود و مورد استقبال قرار ميگيرد. از اين دوره دوباره تقاضا شروع ميشود، شايد تقاضا وجود داشته و محل عرضهاي نبوده است.
عناصر مهم محمودي: گرافيك فصلبندي كتابها در بالا بردن تيراژ خيلي اهميت دارند. اين واقعيت در دهه 70 اهميت مييابد، مثلاً احمد محققي اصرار دارد كه در كنار اسمش به عنوان "دادستان ويژه قتل" تأكيد شود كه اين دال بر اهميت واقعيت است، چرا كه مخاطب پس از دوران جنگ ميخواهد با واقعيتها روبرو شود، و ذهنيتش با ذهنيت مخاطب دهه 40 و 50 فرق دارد كه به راحتي شخصيتهاي فانتزي و خيالي قاضيسعيد (لاوسون، سامسون و ريچاردز) را قبول ميكرد. توزيع در رشد و ماندگاري ادبيات عامهپسند خيلي مؤثر بوده است. در شهرهايي كه اين سه ويژگي عمده را داشته باشند، ادبيات عامهپسند بيشتر مخاطب خواهد داشت. يكي شهرهايي كه پادگان آموزشي داشته باشد، دوم شهرهايي كه دانشگاه بيشتري دارد يعني خوابگاه دانشجويي بيشتر داشته باشد. سوم ، شهرهاي ميانه يعني شهرهايي كه نه آنقدر صنعتي و مدرن شدهاند و نه آن قدر دور افتاده كه در آنجا اصلاً كتابخواني اهميتي نداشته باشد.
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۳۸۴ ساعت 14:47 توسط عبدالرحمن عزیزی
|
şanoya kurdi شانۆی کوردی
به خێر بێن با لێره شـــانۆکاران کۆبینهوه و ئاگاداری ههواڵی هونهری و ههواڵی یهکتری بیـــن .. شانوی کوردستان